ای ساربان
ای کاروان
لیلی من
کجا میبری؟
با بردن
لیلی من
جان و دل مرا میبری
ای ساربان کجا میروی؟
لیلی من چرا میبری؟
در بستن
پیمان ما
تنها گواه ما شد
خدا
تا این جهان
برپا بود
این عشق ما
بماند بجا
ای ساربان کجا میروی؟
لیلی من چرا میبری؟
تمامی دینم
ز دنیای فانی
شراره ی عشقی
که شد زندگانی
به یاد یاری
خوشا قطره اشکی
ز سوز عشقی
خوشا زندگانی
همیشه خدایا
محبت دلها به دلها بماند
لسان دل ما
که لیلی و مجنون فسانه شود
حکایت ما جاودانه شود
تو اکنون ز عشقم
گریزانی
غمم را به چشمم
نمیخوانی
ببین غم چها کرد
نمیدانی
پس از تو نمودم
برای خدا
تو برگ دلم را
بگیر و برو
که هستم من آن تک درختی
که در پای طوفان نشسته!
ای ساربان
ای کاروان
لیلی من کجا میروی؟
...
سلام!
من هم بالاخره رفتم و از نزدیک غورب شلمچه ای که تا حالا با عکساش زندگی میکردمو دیدم
دلتون بسوزه!
چی شد؟
کجا رفتم؟
نمیدونم!
هیچی نمیدونم...
فعلا هیچی نمیدونم
امروزم نذری داشتیم
بازم دلتون بسوزه!
تسلیت میگم
دلمو گذاشتم اروندو اومدم
.
.
ای ساربان کجا میروی؟
لیلی من چرا میبری؟
خیلی عکس گرفتم
خیلی!
عقده های این مدتو سر دوربینم خالی کردم
ولی بازم اینو از وبلاگه غروبی کش رفتم!
آخ ببخشید!
یعنی برداشتم
.
.
.
ای ساربان کجا میروی؟
لیلی من چرا میبری؟
.
.
راستی هر کی کد آهنگ ای ساربان محسن نامجو رو داره برای رضای خدا
به منم بده!
هر چی گشتم پیداش نکردم!!
دست شما درد نکنه!
یا علی