نشانيهاست در چشمش نشانش كن نشانش كن
ز من بشنو كه وقت آمد كشانش كن كشانش كن
....
هين كچ و راست ميروي باز چه خورده اي بگو
مست و خراب ميروي خانه به خانه كو به كو...
به نام ليلي
دوست دارم
بودنم را با يك شاخه گل فرياد بزنم
و نبودنم را با نبودن آن شاخه ي گل
يا ليلي
همين
دستام بوي ليمو ميده!!!!
سلام
درد حرف نيست نام ديگر من است من چگونه خويش را صدا زنم ؟؟
هومممممممممممممممممم ؟؟؟؟
هماره برقرار
چقدر تلخ است
اين که باغبان باشي
اين که گلت را با هزار اميد و آرزو
پرورانده باشي
و تنها
پرپر شدن گلت را
به نظاره بنشيني
و چاره اي جز
افسوس و آه
براي تو نمانده باشد !
آه ه ه ه ه ...
ز عشق ناتمام ما جمال يار مستغني است....
.
من از حسن روز افزون كه يوسف داشت دانستم
كه عشق از پرده ي عصمت برون آرد زليخا را
چه بي صداست پروانه!
آيينه ها دچار فراموشي اند /
و نام تو ورد کوچه خاموشي /
امشب تکليف پنجره /
بي چشم هاي باز تو/ روشن نيست